یاس خوشبو

بزرگترین حکمت

1392/1/20 0:54
نویسنده : مصی
712 بازدید
اشتراک گذاری


روزی سقراط در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:

«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »

سقراط از نوجوان خواست وارد آب بشود.

نوجوان این کار را کرد.

سقراط با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،

طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.

سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد.

نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.

او که از کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:

«استاد! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه

کنید »

سقراط دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:

«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.

هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می

فهمی!»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

دایی پسقلی
30 فروردین 92 18:18
سلام خانوم فتوحی .. خوبین شما ..؟
چشم و دلتون روشن باشه .. حالا دیگه خواهر گلتون اومده پیش شما با اون کوثری وروجک ....
مبگم این پست سال 92 شما چقده با تاخیر بود ... لابد عید نوروز و تعطیلات پر مشغله ای داشتین ...؟
به حر حال متن بسیار جالب و متفکرانه ای بود ...
ایشالله همیشه موفق ، سالم و سرافراز باشین ...
سلام زیاد خدمت همه ی اهل خانواده ی گرامی تان برسونید ....




سلام.ماایام عید هرروزیا می رفتیم عیددیدنی یاهم می رفتیم مزرعه شترمرغ پیش بابا وداداشم
الان هم بااومدن خواهر گلم وکوثری شیطون حسابی دور وبرمون شلوغ شده.امیدوارم شماهم موفق باشید .
دايي پسقلي
31 فروردین 92 16:24
به به .. به سلامتي باشه ...
ايشالله هميشه خوب و خوش باشين ..
هر جا كه هستين...
حالا هم اين وروجكه بمب خنده اومده و ديگه حسابي مجلستون باهاش گرم ميشه ...
خواهر گلتون و همه ي خانواده ي محترمتون رو از طرفم سلام برسونين ...




ممنون .شادوموفق باشید.
دايي پسقلي
21 خرداد 92 13:36
خانم فتوحي ...
خوبين شما ...؟
ميگم چند ماهي كه ميشه نيوميدن .. وبلاگتون .. حواستون هست ..؟
چي شده .. نكنه خبري هست اون ورا ..؟
راستي ازين دخمل خانوم قصه ي ما خبري نيس ..؟ اي بابا من كه داره حوصله م سر ميره ها .. با اين قايم موشك بازي هاش .. پس كي ميخواد بياد ديگه ...


سلام.حالتون چطوره؟
راست میگین خیلی وقته که به وبلاگم سرنزدم آخه اوایل عید که کوثر اینجابود بعدهم که مادرشوهرم خونشون تعمیرات داشتن یه دوماهی اومدن خونه ما دیگه حسابی دورم شلوغ بود .از اون دخمل قصه هام هم هیچ خبری نیست
دايي پسقلي
25 خرداد 92 12:37

آخي .... خداروشكر ....
منو باش كه كلي دلم فكراي ناجور كرد كه خدايا كجان اينا تو اين همه مدت ..
پس حسابي مهمون داري ميكردين تو اين دوماهه اونم با اعمال شاقه ...
خوب همين كه خودتون و خانواده ي محترم سلامت باشن شكر خدا ...
اون دخمل خانوم هم كه چي بگم والا ... با اين كاراش داره همه مون رو ناراحت ميكنه وروجك ...
ايشالله كه به همين زوديا و تو همين ايام مبارك شعبانيه به حقه همون موعود از نظر غايب خبراي خوشي براتون بياد ..


ممنون که به فکر ماهستید وبرامون دعامی کنید
دایی پسقلی
31 خرداد 92 11:09
خواهش میکنم ....
به قوله شاعر : مرا همت بلند و دست کوتاست ...
درسته هم دوریم از شما و هم کاری از دستم بر نمیاد برای شما .. ولی خوب حداقلش همین دعاکردن که هست ...
هر چند اگه خدای بزرگ یکی در صد تا هم از این بنده ی سرتا پا تقصیرش قبول کنه .. بازم شکرش ..
---
موفق باشین ..
ایشالله خبرای خوب و خوشی بهمون بدین ..
پیشاپیش اعیاد شعبانیه رو هم به شما و خانواده ی محترم تبریک میگم..
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام زیاد برسونین همگی رو...


ممنون برشماوخانواده محترمتون هم مبارک باشه
مامان کوثری
17 تیر 92 18:53
خصوصی برات گذاشتم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاس خوشبو می باشد