یاس خوشبو

روز عرفه

1391/2/26 14:44
نویسنده : مصی
530 بازدید
اشتراک گذاری

مهرآفرینا...                                                       

سجاده ام رابه سمت قبله نیاز می گشایم

تاذره ذره وجودم رابه معراج

نگاهت پرواز دهم

می ایستم به قامت در برابرت تاعظمتت راسپاس گویم

به رکوع می روم تابزرگی ات رابه یاد آورم

وبه سجده می افتم تابربندگی ام مهرعشق بزنم...

چه آرامش پایان ناپذریری درنگاه توست

چه لحظه های مهر افروزی درذکر یادت...

پروردگارا!دستان دعایم را

به عرش الهیت برسان

ودلم رابه حلاوت دوستیت

وچشمان باران زده ام رابه دیدارت نورانی گردان.

پیشاپیش عید قربان رابه همه نی نی وبلاگی ها تبریک میگم 

مخصوصا به کوثر عزیزم

از راه دور می بوسمت خوشگل خاله ماچماچماچماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

مامان پریاگلی
15 آبان 90 11:12
___________**__**_____* __________ ___________***_*__*_____* _________ __________****_____**___****** ____ _________*****______**_*______** __ ________*****_______**________*_** ________*****_______*_______* _____ ________******_____*_______* ______ _________******____*______* _______ __________********_______* ________ __***_________**______** __________ *******__________** _______________ _*******_________* ________________ __******_________*_* ______________ ___***___*_______** _______________ ___________*_____*__* _____________ _______****_*___* _________________ _____******__*_** _________________ ____*******___** __________________ ____*****______* __________________ ____**_________* __________________ عیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدتون مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دایی پسقلی
15 آبان 90 14:51
همچنین. من و همه اعضای باشگاه هواداران کوثر جون علی الخصوص پسقلی و خواهرجونش پیشاپیش این عید سعید رو به شما و خانواده گرامی شما تبریک می گوییم. انشالله که به حق صاحب همه جمعه ها ( مهدی صاحب الزمان (عج ) ) خبرای خوشحال کننده ای از جانب شما برسه. به امید حق. در پناه خدا.....
------------------------------------------------------------------
عـــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــد تــــــــــون مبارک


=============================================
ممنون از لطف ومحبت شما
دایی پسقلی
16 آبان 90 1:28
سلامت باشین. انشالله که همیشه سالم و تندرست باشید. در پناه یزدان پاک.
مامان گیسو
16 آبان 90 12:24
سلام عزیزمممممم عیدتون مبارکککککککک
مامان کوثر
17 آبان 90 1:27
سلام خوبی عزیزم عید تو هم مبارک باشه
امروز هم واسه تو هم واسه فاطی خیلی دعا کردم انشاالله که خدا جوابمون رو بده
امروز خیلی دلم براتون تنگیده بود مخصوصا اینکه این دختره دائم نق میزد دیگه داشتم دیوونه میشدم
بعضی وقت ها واقعا کم میارم:
خیلی دوستتنون دارمX


=================================================
عزیزم منم خیلی دلم براتون تنگه
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
دایی پسقلی
18 آبان 90 16:19
سپاس خدای را سزاست که تا صدایش میکنم پاسخم می گوید اگر چه وقتی او مرا صدا می کند من کاهلی می کنم... و سهل انگاری برای پاسخ گفتن و جواب دادن ...
-- سپاس خدای را سزاست که هر چه از او می طلبم عطا میکند اگر چه وقتی او درخواستی می کند یا چیزی می طلبد من بخل می ورزم و خست به خرج می دهم ....
-- سپاس خدای را سزاست که هر وقت بخواهم می توانم صدایش کنم و هر گاه در پی خلوتی با او باشم بی هیچ واسطه ای میتوانم داشته باشم... و او همیشه برآورنده ی خواست های من است ...
-- سپاس خدای را سزاست که غیر از او نمی خواهم و اگر بخوانم هم پاسخ نمی شنوم ....
-- سپاس خدای را سزاست که به غیر او دل نمی بندم و اگر هم ببندم دلم را می شکند و پشتم را خالی می کند ...
-- سپاس خدای را سزاست که به او تکیه می کنم و او گرامی ام می دارد و دست نوازش بر سرم می کشد و به مردم تکیه نمی کنم که اگر کنم خوارم می کنند و تنهایم می گذارند ...
-- سپاس خدای را سزاست که از من بی نیاز است اما با من دوستی می کند و به من محبت می ورزد ...
-- سپاس خدای را سزاست که با من برد باری می کند انگار که من هیچ گناهی نکرده ام به گونه ای در من می نگرد که هیچ خطایی از من سر نزده است با من طوری رفتار می کند انگار که هیچ لغزشی نداشته ام ...
-- این خدا این خدای من به راستی که ستایش بر انگیز است. به حقیقت دوست داشتنی است و به واقع سجده کردنی ...
-- راستی که محبوبی به خوبی او نیست و او معشوق ترین من است ...
-- ای خالق مهربان ! آنچنان که من دریافته ام راه ها به سوی تو هموار است و چشمه های جوشان امید نزد تو سرشار ...
-- دست امید و استمداد گشودن به منبع فضل تو مجاز است و درهای دعا و نیایش برای فریاد کنند گان و طا لبان تو باز ...
-- خدایا من دریافته ام که تو برای امیدواران موضع اجابتی و برای دردمندان گرفتاران محل پاسخ و رحمت
-------------------------------------------------------------------
با آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما و خانواده محترم. همچنان از درگاه خداوند عزوجل خواستاریم که شما هم به خواسته های خودتون برسید. و مطمئن هستم که او هم در اجابت به درخواست یکی از بندگان خوبش کوتاهی نخواهد کرد.



===================================================همیشه از خدامی خواهم آنچه شایسته توست به توبدهد
نه آنچه آرزوداری
زیراگاهی آرزوی توکوچک است وشایستگی تو بسیار
-------------------------------------------
ممنون از محبت بیشمار شما
دایی پسقلی
19 آبان 90 15:10
به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند. به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند : "روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد. به بچه هایی فکر کن که گفتند : "مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند. به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند. به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود، و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد. من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ، ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند، سوگواری می کنم. من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که : آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند، و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند، گریه می کنم. به افراد دور و بر خود فکر کنید ... کسانی که بیش از همه دوستشان دارید، فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید، در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید. قدر لحظات خود را بدانید. حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛ زیرا اگر دیگر آنها نباشند، برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود ! "دیروز" گذشته است؛ و "آینده" ممکن است هرگز وجود نداشته باشد. لحظه "حال" را دریاب چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری. اندکی فکر کن ... ------------------------------------------------------------------
مامان محمدجان
20 آبان 90 11:34
الهییییییییییییی امین
دایی پسقلی
28 آبان 90 11:19
دایی پسقلی
29 آبان 90 13:46
------------ پيش داوري ------------ يک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت نيز خريد. او برروي يک صندلي دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او يک بسته بيسکوئيت بود و مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه مي‌خواند وقتي که او نخستين بيسکوئيت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکوئيت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه کرده باشد.» ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکوئيت برمي‌داشت ، آن مرد هم همين کار را مي‌کرد. اين کار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نمي‌خواست واکنش نشان دهد. وقتي که تنها يک بيسکوئيت باقي مانده بود، پيش خود فکر کرد: «حالا ببينم اين مرد بي‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرين بيسکوئيت را نصف کرد و نصفش را خورد. اين ديگه خيلي پرروئي مي‌خواست! او حسابي عصباني شده بود. در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن کتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلي‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عينکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب ديد که جعبه بيسکوئيتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خيلي شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... يادش رفته بود که بيسکوئيتي که خريده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بيسکوئيت‌هايش را با او تقسيم کرده بود، بدون آن که عصباني و برآشفته شده باشد... در صورتي که خودش آن موقع که فکر مي‌کرد آن مرد دارد از بيسکوئيت‌هايش مي‌خورد خيلي عصباني شده بود. و متاسفانه ديگر زماني براي توضيح رفتارش و يا معذرت‌خواهي نبود. - چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ...پس از گفتن! موقعيت...پس از پايان يافتن! و زمان ... پس از گذشتن! .
دایی پسقلی
29 آبان 90 13:52
زیباترین عکس ها در اتاقهای تاریک ظاهر می شوند. پس هر وقت در قسمت تاریک زندگی واقع شدی بدان که خداوند می خواهد یک تصویر زیبا از تو بسازد

===================================================
برکه کوچک تو،پرآغوش شقایق هاباد
نفس سبزتوای بارانی،
همصدابانفس دریاباد
دایی پسقلی
1 آذر 90 15:15
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.... ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد... " زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش " شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید...... ( مرحوم حاج اسماعیل دولابی ) ------------------------------------------------------------------ به امید ظهور آقا امام زمان (عج)
دایی پسقلی
1 آذر 90 15:42
بارخدایا! با من چه خواهی کرد؟ پنجره‌ها بازند و کرانه‌های جمال، سبز در سبز، تا آن‌سوی افق در جریان. من اما سنگی بی‌روح و بی‌تماشا در کنجِ کورِ گناه، زانوی اندوه گرفته‌ام به بغل، اشک شرم می‌ریزم و حسرت می‌خورم معصومیت از دست رفته‌ام را. بارخدایا! با من، با این منِ در من مانده، چه خواهی کرد؟ با من، که سراپا بیمم و سراپا امید، سراپا گناهم و سراپا تمنای بخشایش چه خواهی کرد؟ پنجره‌ها بازند. پشت سر، پرتگاه هول عذاب است و پیش رو جاده باز بخشایش... بارخدایا! با من چه خواهی کرد؟
دایی پسقلی
1 آذر 90 15:47
یه روز میاد که ازمون می پرسن : عمر خود را چگونه گذرانده اید؟ امیدوارم جوابمون این نباشه که : به نام خدا ، متاسفانه بدون یاد خدا ...
دایی پسقلی
1 آذر 90 15:50
....................مگسی را کشتم........... نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است ونه چون" نسبت سودش به ضرر یک به صد " است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه مشهورش، تا به آن حد گندم! ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم .......... ------------------------------- ( مرحوم حسین پناهی )
دایی پسقلی
1 آذر 90 16:26
چه زیبا خالقی دارم بدون لطف او تنهای تنهایم تو آیا هیچ میدانی خدایم کیست؟ چنان با من به گرمی او سخن گوید،که گویی جز من او را بنده ای در این زمین و آسمان ها نیست هزاران شرم از آن دارم... چنان با او به سردی راز میگویم ، که گویی من جز او ،یکصد خدا دارم چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آن که میداند گناه کارم...
دایی پسقلی
1 آذر 90 16:57
زندگی مانند قطار شهر بازی است

پر از پستی و بلندی های فراوان ...

اما این شما هستید که می توانید انتخاب کنید:

که بترسید و با نگرانی گریه کنید و یا اینکه از آن لذت ببرید ...


================================================
ممنون که برای من وقت میزاریدوجملات زیبا می نویسید
خیلی قشنگ ودلنشین بود

دایی پسقلی
2 آذر 90 7:21
خواهش میکنم. قابل شما رو نداره. انشالله که خبرای خوب خوبی از شما به ما برسه و همشون خیری و خوشی و سربلندی باشه. شما هم دلتون رو بدین دست اوستا کریم. خودش میدونه چیکار کنه و هر چی شایسته و سرنوشت شما باشه خودش رقم میزنه. نگران نباشین. ----------------------------------------------------------------------- در پناه حق. موفق و موید باشین.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاس خوشبو می باشد